بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسؤولان ستاد برگزاری دههی فجر
۱۳۶۹/۱۰/۱۱
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
تشکر صمیمانهی خودم را از حضرت آقای جنتی و بقیهی برادران عزیز و نهادهای مشترک در این امر بزرگ، به خاطر زحماتی که متحمل شدید و ابتکارها و تلاشها و دلسوزیهایی که بخرج دادید و ملامتهایی که پذیرفتید، عرض می کنم. خداوند انشاءاللَّه به شما کمک کند.
من تا حدودی در جریان کار شما بودهام. برادر عزیزمان آقای هاشمی، در مناسبتهای مختلف سالها، مکرر آمدند و مشکلاتشان را گفتند. می دانم که کار بزرگ و سختی است. البته اگر ما این شورای هماهنگی را برای کارهایی از این قبیل نمی داشتیم، بی شک – همانطور که جناب آقای جنتی فرمودند – ناسازگاری ها و اشکالات فراوانی را در ایجاد و راهاندازی و ادارهی مراسم مختلف، شاهد می بودیم. الحمدللَّه این شورا بوده، به همین دلیل هم است که این شورا بایستی بماند. خود جناب آقای جنتی هم با اینکه اشتغالات زیاد و مسؤولیت های متعددی بردوش دارند – که همهی آن مسؤولیت ها هم به ایشان احتیاج دارد – در عین حال، این امر مهمی است و خود ایشان سرپرستی این شورا را انشاءاللَّه همواره به عهده داشته باشند. بودجهی این شورا هم باید تأمین بشود. این، کار یک شخص و یک سازمان و یک دستگاه نیست؛ کار انقلاب است. دههی فجر، دههی فجر و طلوع انقلاب است. به همین خاطر، بزرگداشت آن بایستی با اهمیت انجام بگیرد.
اما آنچه که راجع به مسایل مربوط به دههی فجر و بزرگداشت آن – بعد از خداقوّتىِ به شما برادران و تشکر – باید عرض بکنم، این است که دههی فجر، در حقیقت مقطع رهایی ملت ایران و آن بخشی از تاریخ ماست که گذشته را از آینده جدا کرده است. همه می دانند که گذشتهی ما، فراز و نشیبهایی داشته است. عزت داشتیم، ذلت داشتیم، هدایت داشتیم، ضلالت داشتیم؛ اما در طول دورههای گذشته، حتّی در زمانی که اسلام به این کشور آمد، به خاطر اینکه اینجا از مراکز اسلامی دور بود، حکومت اسلامی به معنای صحیح مفهوم این کلمه، در این کشور ایجاد نشد. فتوحات اسلامی شد، عناصر اسلامی بزرگی به اینجا آمدند، عناصر بزرگتری از خود ایرانیان در اینجا پرورش پیدا کردند، علما و بزرگان و دانشمندان برجستهی تاریخ اسلام و ستارههای آسمان اسلام در اینجا به وجود آمدند و رشد کردند؛ اما نظام اسلامی حقیقتاً در این کشور برقرار نشد.
ما حکومتهای اموی و عباسی را نظام اسلامی نمی دانیم. آن حکومتها هم، نظام پادشاهی و شاهنشاهی است؛ منتها یک نوع و شکل دیگرش. حکومت هارونالرشید یا عبدالملک یا هشام و امثال اینها، چه فرقی با حکومت اردشیر درازدست دارد؟ آیا چون اسمشان مسلمان است، برتری دارند؟ مگر اسم، مسأله را حل می کند؟ حکومت سلطان محمود غزنوی در این کشور، چه فرقی با حکومتهای جبارانی که در گذشته بودند، دارد؟ از لحاظ حاکمیت، غزنویان چه تفاوتی با ساسانیان داشتند؟ تفاوتی که وجود دارد، مربوط به فضای اسلامی است. فضای اسلامی، سلطان محمود غزنوی را هم وادار می کند که نمازش را بخواند. آن کسی هم که در ظل حکومت اوست، او هم نمازخوان بار میآید. این، ربطی به سلطنت سلطان محمود ندارد. این، برکت همان مقداری از اسلام است که وجود دارد.
در این کشور، قبل از دوران حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی، حاکمیت و مناسبات بین حاکم و مردم، همواره رابطهی غیراسلامی – رابطهی سلطان و رعیت، رابطهی غالب و مغلوب – بوده است. همهی کسانی که به اینجا آمدند و حکومت کردند، احساس نمودند که بر این مردم غلبه پیدا کردهاند. از این آخریش که رضاخان و پسرش بود، بگیرید و همینطور عقب بروید. قاجاریه احساس کردند که بر این مردم غلبه پیدا کردهاند و فاتح شدهاند. از اول به عنوان فاتح، بنای حکومت خودشان را گذاشتند. قبل از آنها، زندیه و افشاریه و صفویه فاتح شده بودند.
اگر همینطور به عقب بروید، سلسلههای گوناگونی را می بینید که با پول و زور و قبیلهگری و قلدری و پهلوانی و با وسایل گوناگون آمدهاند و بر این مردم فاتح شدهاند و آنان را به زیر یوغ حکومت خودشان کشاندهاند. لذا همیشه روابطشان با مردم، «ما فرمودیم» بوده است. «من به ملت عرض می کنم»، «من خدمتگزار ملتم» که امام می گفت، متعلق به جمهوری اسلامی و اسلام و امامِ اسلامی ما بود؛ والّا قبل از او، «ما امر می فرماییم» و «ما چنین فرمودیم» بود.
از این کلمات، می شود رابطه را فهمید. رابطه، رابطهی یک حاکم و فاتح و غالب و اختیاردار و قدَرقدرت بود. سلطنت را هم یا با شمشیر به دست آورده، یا از پدرانشان ارث برده بودند؛ لذا زیر بار منت کسی هم نبودند و «السّلطان بن سلطان» می نوشتند! به کسی مربوط نیست که من پادشاهم؛ من ارث بردهام! مثل کسی که فرضاً از پدرش یک آفتابهی مسی ارث میبرد و متعلق به خودش است. آیا کسی می تواند بگوید تو چرا این آفتابهی مسی را داری؟ ارث برده است دیگر. این هم سلطنت را ارث برده است و مثل همان آفتابهی مسی، برایش ملک شخصی است و هیچکسی حق دخالت در آن را ندارد؛ «السّلطان بن سلطان»! اینها نکاتی است که باید به آنها توجه کنید.
آن پادشاهی هم که حکومت را با شمشیر به دست آورده بود، خدا را بنده نبود؛ مثل نادرشاه، مثل آقامحمّدخان، یا مثل خود رضاخان. اینها با زور و قدرت به حکومت رسیده بودند. البته رضاخان، در سایهی شمشیر خودش هم نبود؛ در سایهی شمشیر دولت بریتانیا بود که حکومت را به دست آورده بود.
دههی فجر آمد و این سلسلهی غلط، این هندسهی معیوب و این رشتهی بیمار را قطع کرد و تمام شد. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. دیگر آنجایی که حکومت، غالب و فاتح و آقا و قدَرقدرت و صاحباختیار است، گذشت. دورهیی آمده که اگر آقایی هست، خود مردمند. وقتی که امام سر کار آمد، مردم او را قبول داشتند و مظهر قدرت مردم بود. او از خودش چیزی نداشت، از پدرش چیزی به ارث نبرده بود، با شمشیرش چیزی علیه مردم به دست نیاورده بود؛ بلکه شمشیر مردم در دست او بود و بر سر ضد مردم و بر سر مهاجم و استعمارگر و توطئهچی و کودتاچی زد. هر وقت هم مردم اراده می کردند که شمشیر را از دستش بگیرند، متعلق به خودشان بود و او هم دو دستی تقدیم می کرد و طلبی از کسی نداشت. ببینید، این بنای حکومت جمهوری اسلامی است. این برکات، این انتقال مهم و این تغییر خط، در نقطهی دههی فجر انجام گرفته است. این لحظهی تاریخی، لحظهی مهمی است.
شما ولادت پیامبر(ص) و ائمه(ع) را جشن می گیرید. صدها سال است که ولادت مسیح(ع) را جشن می گیرند. چرا ولادت ها اهمیت و ارزش دارند؟ به خاطر اینکه یک مقطع حساس و تعیینکننده و یک نقطهی عطف و یک پیچش در تاریخند. یعنی تاریخ در خطی می رفت؛ اما در این لحظه، به یک سمت دیگر پیچید. این، نقطهی پیچ و نقطهی عطف و نقطهی انعطاف به یک سمت دیگر است. اگر ما با این حساب نگاه کنیم، اهمیت دههی فجر خیلی زیاد است.
ما در تاریخ، واقعاً مثل دههی فجر نداریم. حتّی اسلام با آن عظمت، در دههی فجر برای ما اثر بخشید. آیا غیر از این است؟ اسلامی که نبىّاکرم(صلّیاللَّهعلیه والهوسلّم) آورد، در روزگار اموی ها و عباسی ها به ما اثر نبخشید. البته آثار درجهی دو را به این ملت داد و افراد برجسته و شخصیتهای ناب و عرفا و علما و زهادی بندرت پیدا شدند و توانستند در آن فضا پروازی بکنند؛ اما عامه و تودهی مردم و نیز نظام اجتماعی، از آن برکات خیری ندید. آن برکات، امروز خودش را نشان می دهد.
البته دههی فجر، جزو رشحات اسلام است. خیال نکنید که دههی فجر منهای اسلام، چیزی است. دههی فجر منهای اسلام، یک پول هم ارزش ندارد. دههی فجر، آن آیینهیی است که خورشید اسلام در آن درخشید و به ما منعکس شد. اگر این آیینه نبود، باز هم مثل همان دورههای تاریک و قرون خالیه، بایستی ما می نشستیم و اسمی از اسلام میآوردیم. با حلوا حلوا گفتن هم که دهان شیرین نمی شود!
پادشاهانی بودند که حتّی علمای بزرگ ما در کتابهایشان از اینها تعریف کردهاند. البته علمای بزرگی مثل کاشف الغطاء یا علامهی مجلسی، بی خود تعریف نمی کنند؛ مصلحتی برایشان داشته که تعریف کردهاند. ببینید این پادشاهان چهقدر بد بودند. واقعاً فتحعلی شاه چهقدر بد است. اصلاً می شود اندازهیی برای بدىِ فتحعلی شاه معیّن کرد؟ شاه عباس صفوی چهقدر نحس است. اصلاً می شود اندازهیی برای بدی شاه عباس صفوی پیدا کرد؟ حالا میگوییم شاه اسماعیل صفوی تشیع را آورد؛ شاه عباس صفوی چه کار کرده است؟ روی منبر تشیع نشسته، آقایی کرده و بالا رفته است. البته شاه اسماعیل و شاه طهماسب، حساب دیگری دارند.
از نجسترین انسانهای روزگار، همین پادشاهانی هستند که گذشتند. همهشان همینطورند و هیچ فرقی باهم ندارند. من تاریخ را زیاد خواندهام و در میان پادشاهان، واقعاً استثنایی سراغ ندارم. همین امیراسماعیل سامانی، همین آل بویهی شیعه، همین سلجوقیان و غزنویان و دیگران، هر کجای کارشان را نگاه کنید، می بینید که مظهر زشتترین خصوصیات بشری بودند و چهقدر از نعم الهی سوءاستفاده کردند. این سلسله، در دههی فجر منقطع شد و دههی فجر، خاستگاه ارزشهای اسلامی گردید. حالا شما ببینید، برای این نقطهی عطف، چهقدر باید بزرگداشت گرفت و چه کار باید کرد. نکته اینجاست.
مطالبی که من راجع به دههی فجر گفتم، همهی شما می دانید و چیزهای جدیدی نبود که عرض بکنم. مطالبی هم که خواهم گفت، همینطور است. چیز تازهیی که ما برای شما نداریم؛ منتها تذکراً نکاتی را عرض می کنیم:
اولاً، جشن دههی فجر باید از صورت جشن دولتی خارج بشود. البته می گویید کارهایی هم کردهاید، راست هم می گویید؛ اما این کار نشده و باید بشود. من میدانم که شما خیلی تلاش کردهاید؛ اما آن کاری که باید بشود، نشده است. من یک بار در نماز جمعه گفتم که برگزاری دههی فجر، باید مثل برگزاری جشن نیمهی شعبان باشد. حالا ببینید چهطور تبلیغاتی لازم است، چهطور فیلمی باید بسازید، چهطور سخنرانی ای باید بشود و چهکار باید بکنید. اینها دیگر به عهدهی شما – یعنی شورای هماهنگی تبلیغات – است. بنشینید روی این قضیه کار کنید. چهکار باید بکنید که وقتی آدم در شب بیستم و بیستویکم و بیستودوم بهمن به خیابان می رود، همه جا پرچم زده باشند و فقط سر در ادارات پرچم و چراغ نباشد؟
اصل قضیه این است که برگزاری اینگونه مراسم، باید در میان مردم برود. هر نهادی که مردمی شد، ماندنی است؛ زیرا مردم ماندنی هستند. ماندنی ترین چیزهای این عالم، مردمند. اگر چیزی به سرچشمهی مردم وصل شد، این دیگر تضمین شده و تمام گردیده است؛ ولی اگر قطع شد، پدرش درآمده است. دین هم همینطور است. دین هم – حتّی بهترین دینها – اگر مردمی نبود و دولتی شد؛ یعنی اگر مردم نگاه کردند، دیدند این دین که متعلق به این آدمهاست، به درد نمی خورد – کمااینکه در مورد دین زرتشت و نیز در صدر اسلام در زمان سلاطین جابر اموی، تا حدود زیادی اینطور شده است – ضایع خواهد شد.
این تشکیلات بایستی مردمی بشود، تا مثل نیمهی شعبان برگزار گردد. خودتان می دانید که برای نیمهی شعبان، هیچکس به کسی نمی گوید که بیایید طاق نصرت ببندید. اگر هم یک روز بگویند نبندید، مردم تشنهتر می شوند که ببندند و به هر قیمتی هست، می خواهند آن را برپا بدارند. همت اصلی، این است.
ثانیاً، فیلمها و سریالهایی که به مناسبت دههی فجر ساخته می شود، باید یادآور خاطرههای خوش انقلاب و نشاندهندهی حضور مردم و حل شدن آنها در انقلاب باشد و بدآموزی نداشته باشد. البته در گذشته، گاهی بدآموزیهایی در آنها بود که من حالا جزییاتش را رها می کنم و وارد آن نمی شوم. این فیلمها باید صحنههای تظاهرات ضدامریکایی و ضداسرائیلی را زنده کند. در گذشته، این نکات را به صدا و سیما هم گفتهام و برادرانی که از صدا و سیما در اینجا هستند، حتماً این موارد را منعکس کنند.
بهترین خاطرهی انقلاب این است که همه از خودشان بیرون آمدند و در انقلاب حل شدند. در دوران انقلاب و در مقاطعی از دوران جنگ هم همینطور بود. ناگهان یک فرمان از امام صادر می شد، می دیدید که مردم دیگر سر از پا نمی شناسند. پدر به پسر می گوید، من می روم؛ پسر به پدر می گوید، من می روم؛ مادر به هر دو می گوید، هردوتان بروید. مال می دهند، جان می دهند و اصلاً خودی مطرح نیست. همین مقطعها بوده که انقلاب را نگهداشته است؛ اشتباه نشود. اینطور نیست که خیال کنیم در همهی این احوال دوازدهساله، ما هر لحظه انقلاب را نگه میداشتیم. نه، لحظههایی هم داشتیم بندهای انقلاب را باز می کردیم. آنجایی که باز انقلاب جان گرفته، نفس کشیده و بالا آمده، همین مقاطع حساس است که ناگهان جمع کثیر و قابل توجهی، گاهی هم همهی مردم، دیگر از «خود» فراموش کردند و به میدان «کل» و میدان انقلاب و کشور و اسلام آمدند. البته چنین چیزهایی، فقط به برکت اسلام و دین قابل تحقق است و لاغیر. مراسم شما باید اینها را به یاد مردم بیاورد.
ثالثاً، راهپیمایی روز بیستودوم بهمن باید با عظمت انجام بگیرد. مواظب باشید که قبل از روز بیستودوم بهمن، یک راهپیمایی یا تجمعی – ولو کوچک – انجام نگیرد. در ذهنتان باشد که اینگونه راهپیمایی ها را ممنوع کنید. اگر فلان گروه می خواهد در فلان جا راهپیمایی کند، بعد از بیستودوم بهمن باشد. روز بیستودوم بهمن، باید ناگهان همهی کشور منفجر بشود و مردم به خیابانها بریزند.
بعد از رحلت امام(رضواناللَّهعلیه) و بعد از گذشت سالگرد ایشان، این دههی فجر باید نشان بدهد که برای مردم، خاطرهی امام، مثل شخص امام گرامی است؛ والّا اگر قرار شد که خاطرهی امام، همینطور مثل همهی خاطرههای معمولی، آهسته آهسته ضعیف بشود، یک روز هم از بین خواهد رفت و آنگاه واویلاست. این را بدانید، آن روزی که ما در این مملکت، خاطرهی امام را نداشته باشیم، خسارت خیلی بزرگی به این کشور خواهد خورد. نباید بگذارید چنین شود.
خاطرهی امام، بیش از همیشه، در دههی فجر و بیستودوی بهمن است. حتّی بیشتر از مراسم سالگرد رحلت امام، این بزرگداشت نشاندهندهی شخصیت آن بزرگوار است. این، در حقیقت ولادت امامت در این کشور است؛ به همان معنایی که خود امام و اسلام برای ما ترسیم کردهاند. قبل از آن، امام رهبر مبارزه و نهضت بودند؛ ولی از روز ورود به کشور و تشکیل دولت اسلامی، امامِ امت اسلامی شدند. این، مهمتر از خاطرهی درگذشت است.
سعی کنید که راهپیمایی را هرچه با عظمتتر برگزار کنید. با صدا و سیما هم صحبت بکنید؛ آنها هم موظفند که همکاری بکنند. این کار، اجتنابناپذیر است. بهترین برنامهها را هم برای این کار اختصاص بدهید.
رابعاً، مساجد را در این دهه فعال کنید. آقایانی از روحانیت مبارز هم در اینجا هستند، که میتوانید از آنها کمک بگیرید. البته هر سال مراسمی هست؛ اما تأمینکنندهی آن مقصودی که در ذهن خود آقایان بوده و ما هم به همان مقصود نظر داریم، نبوده و یا کمتر بوده است. بعضی از مساجد، خوب بوده و بعضی هم خوب نبوده است. مساجد عمدهی شهرها – تهران و بقیهی شهرستانها – باید فعال بشوند. سخنرانی و دعوت از مسؤولان را کنار بگذارید. سخنرانی کوتاه باشد. یک نفر که بیاید، ده دقیقه یا بیست دقیقه صحبت بکند، بس است.
در این مراسم، مردم را با هیجانهای عاطفی صحیح، تر و تازه و زنده کنید. یک سال، دوران تفکر و اندیشیدن و درس خواندن و درس گرفتن است. در این مراسم، بایستی انرژی آن یک سال درس خواندن تأمین بشود. این منظور، دیگر با درس خواندن تأمین نمی شود؛ بلکه با احساسات فراهم می گردد. در عواطف هم از همه قویتر، عواطف مربوط به عاشورا و امام حسین(ع) است. به همین خاطر است که بیشتر از همه، آن را تضمین می کند. تولّی و تبرّی، یعنی عشق و نفرت، پیوند دوستی و گسستن از دشمنان. این عواطف موجب می شود که انسان بتواند در دورهی سال حرف بزند و مستمع پیدا کند. اصلاً شما در اینجا عواطف را کاری بکنید که تا آخر سال بتوانند مستمعِ گویندگان انقلابی بشوند؛ والّا اگر آن شوق و علاقه و عاطفه نبود، اصلاً به حرف گوش نمی کنند و اهمیتی نمی دهند.
جلساتی که برپا می شود، باید شاد باشد. شیرینی ای بدهند، شربتی بدهند، مداحی شعر بخواند، شعرا شعر بخوانند و یک نفر هم صحبت مختصری بکند، اشکالی ندارد. همینقدر مردم بدانند که به مناسبت دههی فجر، شب یک چراغ در اینجا روشن است و دسته دسته بیایند و بروند. اگر این کار را بتوانید انشاءاللَّه انجام بدهید، حایز اهمیت است. البته از قشرهای مختلف – مخصوصاً از علما – خیلی باید کمک بگیرید.
در سالهای گذشته، به برادران عرض کردیم که از همه چیز مهمتر این است که شیوههای ابتکاری و جدید و کمخرجی برای شادی مردم فکر کنید. من دو، سه سال پیش در نمازجمعه گفتم که جوانان، نوجوانان، بچهمدرسهییها و امثال اینها، در هر خانهیی که هستند، متعهد بشوند که کوچههای خودشان را با این کاغذهای رنگی تزیین کنند و خودشان را مشغول نمایند. این کار، چه اشکالی دارد؟ به مدرسهها سفارش کنید، آنها هم به بچهها توصیه کنند. ما یک کلمه گفتیم، ولی در آن روز کسی دنبالش را نگرفت؛ حالا شماها این کار را از طرق خودش دنبال بکنید. مثلاً فرض کنید در سطح تهران، ده هزار پسربچهی جوان را چند روز مشغول این کار بکنید. با شوق و ذوق بیرون بیایند، نردبان بگذارند، بالا بروند، کاغذ رنگی قیچی کنند و به این نخها بچسبانند. اینجا بچسبانند، آنجا بچسبانند، این بچه پایین بیاید، آن بچه بالا برود، آن بچه تصحیح کند. این خودش یک هیجان است و احساس می کند که برای دههی فجر کاری می کند. امیدواریم که خدای متعال، به همهی شما توفیق بدهد و دعای ولىّعصر(ارواحنافداه) را شامل حالتان بکند و روح مقدس امام(ره) را از شما خشنود و راضی بفرماید.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته